دست نوشته هایش

ساخت وبلاگ
-عجیب نیست؟؟ -چی‌؟ -همین دیگه -چی‌ میگی‌ نمی‌فهمم -همین که یه روزایی حالت خوب خوبه یه روزایی هم با یه من عسل نمی‌شه خوردت -خوب نه اونقدم عجیب نیست به هر حال آدمه دیگه بالا پائین می‌شه -یه روزایی به نظرم همه چی‌ خیلی‌ قشنگه، می‌شه همه کار کرد، با همه میخندم، یه روزایی هم انگار اصلن حوصلهٔ خودمم ندارم، اون روزا صدام حتی در نمیاد که به یکی‌ بگم سلام یا مثلا فلان چیز -قدیمیا میگفتن طرف از دنده چپ پا شده، حالا نمی‌دونم فلسفش چی‌ بود اما همینه دیگه، همه همینن، در جواب سوال اولت هم بگم که نه اصلا عجیب نیست -باشه تو هم مثل اینکه از اون روزاته که حوصله نداری - (با خنده) بابا دارم جوابتو میدم دیگه چی‌ میگی‌، الان باید قربونت میرفتم میون این توضیحا؟ -چمیدونم -ول کن حالا، هوا سرده یه چیزی بپوش بریم یه دوری بزنیم سر حال میشی‌ -فک نمیکنم تاثیری داشته باشه ولی‌ بریم، هر چی‌ هست از یه جا موندن بهتره دست نوشته هایش...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8naveednasseri8 بازدید : 8 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 8:47

شاید هر ملاقاتی آغازی باشد برای یک نگاه جدید، برای یک تغییر، برای شروع کند و کاو کردن کسی‌ که شاید کفش‌هایی‌ که با آن‌ها تا آنجا آمده با کفش‌های تو فرق میکرده. پیچ و خم‌های راهش متفاوت بوده و طوفان‌های زندگی‌اش شنیدنی. هر ملاقاتی به نظر من آغازیست برای دگر اندیشی‌، با عینکی دیگر به زندگی‌ نگاه کردن، خود را به چالش کشیدن. شاید تمرینی باشد برای محک زدن توانایی هایت. تشخیص درست و غلط فرضی‌ زندگیت. تمرینی برای فهم دروغ و صداقت‌ها یا گاهی کمی‌ آسان گرفتن زندگی‌ و بی‌ توجهی‌ به تلاطم نا آرام درونت. حضور هر آدمی‌ رد پایی‌ روی سیمان خیسِ خیابان دلت می‌گذرد که تا ابد با تو خواهد بود. ممکن است این رد پا دست نوشته هایش...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8naveednasseri8 بازدید : 14 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:55

دلم از اون اتفاق یهوییا می‌خواد، از همونایی که به مخیله ات نمیگنجه قراره اتفاق بیفته. بعد یهو خیلی‌ خوش حالت می‌کنه. مثل اون عکس یهوییا، اون زنگ یهوییا، که خیلی‌ می‌چسبن. روتینِ زندگی‌ آدمو میکشه و ما شاید هیچوقت اینو نفهمیم، یه‌جور مرگ تدریجی، هر روز که پا میشی‌ باید یه اتفاق یهویی خوب بیفته، امون از اون یهویی بدا.  خیره شدم به چراغ دور فلزی کافه و قسمت روشنفکریم دلش می‌خواد بنویسه ولی‌ از اون موقع هاس که بیشتر مزخرف میگه و شهوت نوشتنش رو با دست گرفتن قلم صرفاً ارضا می‌کنه اما لذتی نمیبره. ولی‌ خوب اینجوری ریلکس می‌شه و آخرش میگه آخیش‌، نوشته بهتره اروتیک نشه خیلی‌. نمی‌دونم اسم این سبک نوشتن دست نوشته هایش...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8naveednasseri8 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:55

گفته بودند كه بايد بهار را ببينيم و باور كنيم، گفته بودند پرواز را به خاطر بسپاريم كه پرنده مردنيست. اما من پرنده را خوب به ياد مي آورم، چرا كه پرواز بدون پرنده ي خيال معنايي ندارد. كركس ها هم ميپرند، آيا بايد از كركس ها پرواز بياموزيم؟ من همه چيز را به خاطر دارم. همه ي دردهايي كه قرار بود وقتي كه بزرگ تر شديم از يادمان بروند، اما حكايت را از آغاز غلط فهميده بودند، بزرگ كه شديم يادمان نميرود. عادت ميكنيم. ميشويم مجموعه اي از همان درد هاي كوچك و به ظاهر ناچيز كودكي مان. زخم هايمان خوب ميشوند و ديگر جايشان درد نميكند اما يادشان چرا، ديگر آن كودك آسوده ي ساب دست نوشته هایش...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته هایش دنبال می کنید

برچسب : زخم معده,زخم,زخم بستر,زخم اثنی عشر,زخم دهانه رحم,زخم به انگلیسی,زخمی,زخم زبان,زخمی شدن سردار سلیمانی,زخم روده, نویسنده : 8naveednasseri8 بازدید : 28 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 1:21

ديشب تقريباً نخوابيدم انگار بعد از خوابي كه ديدم محكوم بودم به بيداري از اين خوابا زياد ميبينم اما ديشبيه اذيتم كرد خيلي زنده بود بيشتر از اون چيزي كه لازمه نشستم كتاب خوندم، بي وقفه، سبك شدم خوب بود تو يخچال هيچي نداشتيم چيپس و ماست خوردم ٥ صبح دوباره اومدم بخوابم كه ديگه خورشيد در اومد اين طلوع خورشيد هم داستان داره حسابي شايد اگه وقت بشه بگم بايد دوش بگيرم حاضر شم برم پيش بچه ها ميخوايم بريم باغ يكيشون خوش بگذره بهمون ايشالا يه تختي هم باشه من يه چرت بزنم   دست نوشته هایش...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته هایش دنبال می کنید

برچسب : دل نوشته ي عاشقانه,دل نوشته ي تنهايي,دل نوشته يه عاشق,دل نوشته ي زيبا,دل نوشته ي غمگين,دل نوشته ي كوتاه,دل نوشته ي جدايي,دل نوشته يك عاشق,دل نوشته ي عاشق,دل نوشته يك زن, نویسنده : 8naveednasseri8 بازدید : 19 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 1:20

مدت‌ها بود که فقط برای خودم می‌نوشتم. گاهی نوشته‌ها به یک پایان می‌رسیدند و گاهی هم روانه سطل اشغال می‌شدند. آنچنان حرفی‌ هم برای نوشتن نداشتم. اغلب نوشته‌ها به افکار و اتفاقات روزانه مربوط بودند. اما بعد از یک آرامش، دوباره بیشتر فکر می‌کنم، بیشتر تحلیل می‌کنم، بیشتر به دنبال هدف میروم. زندگی‌ گاهی واقعا به یک استراحت طولانی‌ نیاز دارد، به مدتی‌ نبودن، فکر نکردن، رها شدن. نه از سر تنبلی، به نظر من ما آدم‌ها هم گاهی باطری‌هایمان تمام میشود. باید بی‌ حرکت به شارژ وصل بشیم و استراحت کنیم. البته تکرار چند باره این کار تقریبا غیر ممکن است اما بای دست نوشته هایش...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته هایش دنبال می کنید

برچسب : شاید وقتی دیگر,شاید این جمعه بیاید,شاید,شاید مردم حواسم نیست,شاید اگه تو برگردی,شاید عاشقشم میثم ابراهیمی,شاید نفهمیدی که من,شاید فردایی نباشد,شاید آخر بمیرم,شاید به خواب شیرین, نویسنده : 8naveednasseri8 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 1:19

بهش ميگن بحران بزرگسالي، مزخرف ميگن، فقط اسماي چرند دهن پر كن، من بهش ميگم پوست انداختن، ميگم جهش، اين بحران نيست، تهش يه بي نظميه كه به يه نظم منجر ميشه، البته نه هميشه، اما اكثراً.ميدوني نشونه هاش چيه؟ بذا بگم براتديگه كم تر حرف ميزني، بيشتر گوش ميدي، البته اگه همه اينو ميفهميدن الان دنيا حاي ساكت تري بود.نشونه ي ديگش اينه كه ممكنه قليت تاپ تاپ واسه يكي بزنه اما وقتي ميدوني نبايد بزنه يه كاري ميكني نزنه، حتي اگه يه مدت خفه شي، اينجوري بهتره، كم كم ياد ميگيري همه ي افسانه هاي عاشقانه بايد تو همون كتابا سر جاشون بمونن،مهم تر از همه از دست دادنو ياد مي دست نوشته هایش...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشته هایش دنبال می کنید

برچسب : ۱۷ مهر,کنسرت ۱۷ مهر فرزاد فرزین,کنسرت ۱۷ مهر,روزنامه ۱۷ مهر,روزنامه ورزشی ۱۷ مهر, نویسنده : 8naveednasseri8 بازدید : 18 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 1:18